میخواهم بگویم فقر همه جا سر می کشد ....
فقر، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست....
فقر، چیزی را نداشتن است، ولی آن چیز پول نیست، طلا و غذا نیست....
فقر، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته یک کتابفروشی می نشیند.....
فقر، تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد می کنند.....
فقر، کتیبه هزار هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند......
فقر، پوست موزی است که ازپنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود.
فقر، همه جا سر می کشد....
فقر شبی را بی غذا سر کردن نیست، فقر، روز را «بی اندیشه» سر کردن استدکتر شریعتی
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 ساعت 06:29 ق.ظ