رفیق شفیق

یا رفیق من لا رفیق له

رفیق شفیق

یا رفیق من لا رفیق له

بر سایبان حسن عمل اعتماد نیست

بسیار سالها به سر خاک ما رود

 

کاین آب چشمه آید و باد صبا رود

 

این پنج روزه مهلت ایام آدمی

 

بر خاک دیگران به تکبر چرا رود ؟

 

ای دوست بر جنازه دشمن چو بگذری

 

شادی مکن که با تو هم این ماجرا رود

 

خاکت در استخوان رود ای نفس خیره چشم

 

مانند سرمه دان که در آن توتیا رود

 

دامن کشان که می رود امروز بر زمین

 

فردا غبار کالبدش بر هوا رود

 

دنیا حریف سفله و معشوق بی وفاست

 

چون می رود هر آینه بگذار تا رود

 

این است حال من که تو بینی به زیر خاک

 

تا جان نازنین که برآید کجا رود

 

بر سایبان حسن عمل اعتماد نیست

 

سعدی مگر به سایه لطف خدا رود

 

یار ب مگیر بنده مسکین و دست گیر

 

کز تو کرم فزاید و از ما خطا رود