کوتاه دیدگان ، همه راحت طلب کنند
عارف، بلا ،که راحت او در بلای اوست
بگذار هر چه داری و بگذر که هیچ نیست
این پنج روز عمر که مرگ از قفای اوست
هرآدمی که کشته ی شمشیر عشق شد
گو غم مخور که ملک ابد ،خون بهای اوست
از دست دوست هر چه ستانی شِکر بود
سعدی !رضای خود مطلب چون رضای اوست