ماه مرشد بر بالای بسطام بود، سخن میگفت. یعنی که مهتاب بود.
ماه مرشد مشتی نور بر مزار بایزید پاشید، بر سنگی چلیپایی که مناجاتی بر آن کنده بودند و گفت که هزار و صد و شصت و شش بهار ازاین مزار میگذرد.
ماه مرشد گفت: او که اینجا خوابیده است و نامش سلطانالعارفین است روزگاری اما کوچک بود و نام او طیفور بود و من از او شبهای بسیاری به یاد دارم، که هر کدامش ستارهای است، شبی اما از همه درخشانتر بود و آن شبی است که او هنوز کودک بود، خوابیده بود و مادرش نیز، سرد بود و زمستان بود و برف میبارید و به جز من که ماه مرشدم همه در خواب بودند.
مادر طیفور لحظهای چشم باز کرد و زیر لب گفت: عزیزکم، تشنهام، کمی آب به من میدهی؟
پسر بلند شد و رفت تا کوزه آب را بیاورد، اما کوزه خالی بود. با خود گفت: حتماً در سبو آبی هست. به سراغ سبو رفت. سبو هم خالی بودو پس کوزه را برداشت رفت تا از چشمه آب بیاورد. سوز میآمد و سرد بود و زمین لیز و یخبندان. و من میدیدمش که میلرزید و دستهای کوچکش از سردی به سرخی رسیده بود. و دیدم که بارها افتاد و برخاست و هر بار خراشی بر سر و رویاش نشست.
چشمه یخ زده بود و او با دستهای کوچکش آن را شکست و آبی برداشت. به خانه برگشت، ساعتی گذشته بود. آب را در پیالهای ریخت و بر بستر مادرش رفت. مادرش اما به خواب رفته بود و او دلش نیامد که بیدارش کند. و همانطور پیاله در دست کنار مادرش نشست. صبح شد و من دیگر رفتم. فردا اما از شیخ آفتاب شنیدم که مادرش چشم باز کرد و دید که پسرش با پیالهای در دست کنارش نشسته پرسید: چرا نخوابیدهای پسرم.
پسر گفت: ترسیدم که بخوابم و شما بیدار شوید و آب بخواهید و من نباشم. مادر گریست و برایش دعایی کرد.
و از آن پس او هر چه که یافت از آن دعای مادر بود. من نیز از آن شب تاکنون هر شب بر او باریدهام. که باریدن بر او تکلیفیست که خدا بر من نهاده است.
ماه مرشد این را گفت و به نرمی رفت زیرا شیخ آفتاب از راه رسیده بود.
عرفان نظرآهاری
گاهی از واژه ها معانی را بهتر می شود فهمید...
(لبخند زدن) یعنی تقدیم لبخندت به آدمها...
(غصه خوردن) یعنی نگهداشتن غصه ها برای خودت...
*******************************************
خداوند هدیه های زیادی به ما داده
همه با کیفیت خوب!
ما آدما هستیم که گاهی اونا رو مفت و مجانی از دست میدیم...
سلام دوست خوبم
ببخش دیر اومدم چند روز نبودم دلم برات تنگ شده
حکایت خیلی قشنگی بود ممنونم از زحماتت عزیزم
اوقات خوشی برات آرزومندم
غم برای خوردن زیاد دارم ،
تو دیگر برایم لقمه نگیر ... !!!
مادر!
دعای مادر!
وقتی نشان از اکسیر وراز موفقیت وعرفان را ازهمه ی علما جویا شوی
تنها یک پاسخ دارند.
هرچه دارم از دعای پدر ومادر است.
.........
خدا کند ما نیز جزءآنانی باشیم که لحظه یا بی دعای خیر،پدرومادر نمانیم.
سلام فاطمه ی عزیزم.
عذر تقصیر بابت تاخیر طولانی ام.
بخش
التماس دعا
سلام فاطمه جونم حالت خوبه؟حکایت قشنگی ازدعای مادرگفتی کاش بچه ها قبل ازدست دادن اینو درک کنند

سلام عزیزم
چقدر از دیدنت دیروز خوشحال شدم
الهی سالم و موفق باشی
التماس دعا
سلام




























سلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام عمه عزیزم





